عاشقانه
عاشقانه

عاشقانه

همیشه همینطور است....

همیشه همینطور است....
یکی می ماند
تا روزها و گریه را حساب کند

یکی می رود
تا در قلبت بماند تا ابد....
اشک هایت را پشت پایش بریزی

رسم رویاها همین است.....
که تنها بمانی با اندوه خویش
روزها و گریه ها را
به آسمان خالی ات سنجاق کنی

باید باور کنی که بر نمی گردد....
که بگویی چقدر شب ها سر بی شام گذاشته ای
تا بتوانی هر صبح
با یک شاخه گل ارزان
            منتظرش بمانی......

 

دوستت دارم به 21 زبان مختلف دنیا

دوستت دارم به 21 زبان مختلف دنیا

21 different ways to say " I love you "

فارسی Farsi (Persian) : Doostat daram

ارمنی Armanian : Siroum em kez

عربی Arabian : Enniee ohebboka

برزیلی Brazilian : Eu te ama

چینی Chinese : Mi tuzya var prem karata

کانادایی Canadian : Naanu ninnanu preethisuthene

دانمارکی Denmark : Jeg eloker dig

انگلیسی English : I love you

فرانسوی French : Je t,aime

یونانی yreek : S,ayapa phila su

آلمانی Jermanic : Ich liebe dick

هلندی Hollan : Ik hou van jou

ایتالیایی Italiann : Ti ama

هندی Indian : Mai tujhe pyaar kartha ha

ایرلندی Irish : Ta gra agam art

پرتغالی Portuguese : Ama _te

روسی Russian : ya vas liubli

سوئدی Suedish : Jag a iskar dig

سوئیسی Suiss : Ch,ha diga rn

اسپانیایی Spanish : Te quiera

ترکی Torkish : Seni seriya rum

 

 

 

خوب رویان جهان رحم ندارد دلشان
باید از جان گذرد هر که شود همدمشان
روزی که سرشتند ز گٍل پیکرشان
سنگی اندر گٍلشان بود و همان شد دلشان

یک روز بارانی

در یک روز بارانی با تو آشنا شدم؛

رفتیم، گفتیم، خندیدیم ، چقدر خوش بودیم

خیس شدیم!

و هنوز باران میبارید که از هم گذشتیم؛ تو به سوئی رفتی و من به دیگر سو

خیس شدیم!

.....
و حالا وقتی باران می بارد نمی دانم بخندم یا گریه کنم؟ زیرِ باران کدام خاطره را نگاه دارم و کدام را بشویم

 

 

بذرمحبت

بذرمحبت

در قحط سال امید

دانه ای از بذر محبت را
در کوله بارم به همراه دارم

به جستجوی صاحبدلی
از کوره راههای غریب وناپیدا
تا شاهراههای پر فریب وپر نگاه
ــ که آلوده تزویر های هزار رنگ است
پیش از آنکه شهر
پلک بر هم گذارد

تمامی خانه ها را ، در می کوبم
طالبی می جویم
تشنه ای پر احساس

نازنین مردی

نجیبی

هیهات

غوغای پر آشوب و بغض آلوده درون آدمیان
چنان است ،که گویی
هرکس ، سهمگین ترین طوفانها را در سینه دارد

 

چشمها

چشمها
چشمهایم را برای
برای بهتر دیدن به رسم قربانی
برایت هدیه فرستادم
افسوس
که آنها را لب طاقچه عادت

از یاد بردی
پس لااقل عصای سفید را فراموش نکن

سکوت و نگاه

سکوت و نگاه را با هم
یکی می کنم
فریادی میشود بی صدا
می شنوی
فریاد بی صدا را
فریادی که با تمام سکوتش
فقط یک چیز می گوید
دوستت دارم
دوستم داشته باش

 

اگر قرار باشد


اگر قرار باشد 


تمام لغت های جهان را پاک کنند


و فقط یک لغت سهم من باشد


"تو" را انتخاب میکنم


 

عاشقی

کاش دزدان عاشقی را از وجودم می ربودند
تا دگر محتاج چشمان سیاه او نباشم
آن کسی که سالها در دام چشمانش مرا افکنده بود
دیدمش عشق را تعارف به یک بیگانه کرد

عشق را آلوده کرد !!!
او تمام هستیم را محو یک عشق معما گونه کرد

جرم من ا ین بود تنها یک نگاه
با مجازاتی چنین سنگین سخت!
یک جدایی وا ه ی تلخ

این تناسب در کدامین جای دنیا بوده است
گر که تنها عاشقی جرم من است
دوست دارم که من مجرمترین انسان این دنیا باشم

 

درخت

 

مـــــن عــــــشـق را یـــــاد نـــــگرفتــــــم کـــه فــــرامــــوشش کنــــم
اگــــرچــــه شــــاید بــــاد بــــرگهــــایـــم را تـــــکان دهــــد

ولی ریشــــه ام در خــــاک محکــــم و ایسـتاســــت

مــــن عــــشق را از درخــــت آمــــوختــــه ام

 

تو میروی

تو میروی و من فقط نگاهت میکنم تعجب نکن که چرا گریه نمیکنم بی تو یک عمر فرصت برای گریستن دارم اما برای تماشای تو همین یک لحظه باقی است

 

دوری

همیشه از دوری واهمه داشتم...

هر چند آغاز دوستیمان هم از دوری بود....

 مانند همیشه به خاطر می آورم روزهای نخستین را که چه عاشقانه در انتظارت

بودم...

و هر بار با حضورت چه شادمانه لحظات را سپری می کردم..

و به یاد داری زمان نبودنت را که چه بی صبرانه در آرزوی دیدارت هر بار می آمدم... 

و امروز که باز نیستی و دلتنگیهای تمام دنیا با من است من آمده ام تا از این پس کوچه

 های باغ خاطرات تو را بیابم...

 هر جا می روم بوی تو هست ...

چشمان مهربانت که انتهایش را نتوانستم حتی در آخرین ثانیه ها هم بیابم....

 و دستان هنرمند ات که می دانی چه نوازشگرند....

همه و همه در یاد و خاطرمن امید زندگی است....

 و اینجا که می آیم از بوی یاسهایی که تو چیدی و در جای جای قلب من و این

ها به یادگار گذاشتی مست می شوم...

و این مستی و از خود بی خودی چقدربرایم شیرین است...

چقدر عادت کرده ام به بودنت... و عادت چیزی است ....

که حتی یک ثانیه دوری هم به اندازه دنیا دیر می گذرد

 

خدایا

خدایا
آبی امیدت را

بر نا امیدی زرد رنگم بریز

تا جوانه های سبز عشق

در تنهائی سیاه رنگم برویند

 

تنهایی را دوست دارم زیرا...

تنهایی را دوست دارم زیرا بی وفا نیست ...

تنهایی را دوست دارم زیرا عشق دروغی در آن نیست ...

تنهایی را دوست دام زیرا تجربه کردم ...

تنهایی را دوست دارم زیرا خداوند هم تنهاست ...

تنهایی را دوست دارم زیرا....

در کلبه تنهایی هایم در انتظار خواهم گریست و انتظار کشیدنم را پنهان خواهم کرد


کاش کودک بودم تا شبها قبل از اینکه بفهمم چه کسی برایم لالایی گفته،  
 عمیق ترین خواب دنیا را داشتم.وصبح ها با خمیازه وعشوه ای کودکانه،
 بعد از همه از خواب برمی خواستم.
ای کاش کودک بودم ، تا هر وقت دلم می گرفت با صدای بلند گریه می کردم 
 و داد می زدم تا همه درد مرا بفهمند.
ای کاش کودک بودم ، تا عروسکهایم را در اختیار می گرفتم و 
 هر گونه  که دوست دارم با آنها بازی می کردم و هیچ وقت عروسک هیچ کس نمی شدم. 
  

ای کاش کودک بودم ،تا بزرگ ترین شیطنت زندگیم نقاشی روی دیوار بود.
ای کاش کودک بودم ، تا از ته دل می خندیدم،
 نه اینکه مجبور باشم همواره تبسمی تلخ بر لب داشته باشم.  
ای کاش کودک بودم ، تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه تو،
همه چیز را فراموش می کردم.