عاشقانه
عاشقانه

عاشقانه

عشق

عشق
عشقی که من با آن زندگی کردم می گرید
و به من می گوید
کلام خدا را :
گریستن برای تو با عشق همراه است
 
 
عشق
عشقی که من با آن زندگی کردم می گرید
پیش از این رنج کشیده
کلام خدا را :
گریستن برای تو با عشق همراه است
 
 
حالا دیگر تو دلیل زندگی من هستی
من اسیر عشق تو شده ام
و بدون بوسه های تو نمی توانم
در خاطره ها زنده بمانم
 
 
مایلم عشقی را بفهمم و بشناسم
که مرا دوست می داشت و آرام می داد
کلام خدا :
گریستم برای تو با عشق همراه است
حالا دیگر دلیلی برای زندگی کردن با تو
وجود دارد
 
 
من اسیر عشق تو بودم
و بدون بوسه های تو نمی توانم
در خاطره ها زنده بمانم

 

ویلیام شکسپیر میگه: کسی را که دوسش داری ازش بگذر، اگه قسمت تو باشه بر می گرده ، اگر هم بر نگشت حتماً از اول مال تو نبوده پس بهتر که رفت
سعی کن به کسی که تشنه ی عشق است دل نبندی ، سعی کن به کسی که لایق عشق است دل ببندی چون تشنه ی عشق روزی سیراب خواهد شد

....

 

1000بار 900 جمله عاشقانه را 800 جای مختلف به 700 زبان پیش 600 نفر مطرح کردم.500 نفر از آنان 400 تای آن را به 300 زبان در 200 برگ ترجمه کردندو من آن را 100بار برای شما در 90 روز روزی 80 بار خواندم و 70 جمله آن را 60 بار در 50 روز 40 بار برای خودت تکرار کردی30تای آن را با 20 بار آموختی10 بار از اما 9 سؤال کردم 8 مرتبه 7 سؤال من را6 بار در فاصله 5 روز جواب دادی4 بار شما را در 3 جادعوت کردم 2 بار تمنا کردم تا 1 بار بگویم:
                                                 دوستت دارم

شبی بارانی

 

 

شبی بارانی
و رسالت من این خواهد بود
 تا دو استکان چای داغ را
 از میان دویست جنگ خونین
 به سلامت بگذرانم
تا در شبی بارانی
آن ها را
 با خدای خویش
 چشم در چشم هم نوش کنیم

عشق اثر ویلیام شکسپیر ...

عشق حقیقی هیچ گاه یکنواخت و آرام پیش نمی رود.
وقتی تو هستی تمامی جهان با تو است، و وقتی تو نیستی فقط درماندگی و غم با من است.
شب خوش ای دوست زیبای من، عشق تو همیشه پایدار خواهد بود، تا پایان زندگی زیبایت.
هیچ نشانه ای از عشق لطیف تر از این بوسه ی مهربانانه نبوده است.
اگر نوای موسیقی عشق را سیراب می کند؛ پس بنواز.
به همه عشق بورز، به تعداد کمی اعتماد کن و به هیچ کس بدی نکن.
عشق آرام بخش است، بسان آفتاب پس از آفتاب.
عشقم را در برابر عشق تو و دستم را در دست تو می نهم.
جویبار آرام عشق همیشه با طراوت و تازه می ماند.
عشق آتشین داشته باش به او که باید تا مدت ها از او دور باشی.
آه، تا چه حد این بهار عشق به زیبایی گریزنده ی یک روز فروردین شباهت دارد.
آه، ای روح عشق، چه چابک و با طراوتی!
ای زیبا، عشق من به تو و رای اندیشه هاست.
به همه عشق بورز، به تعداد کمی اعتماد کن و به هیچ کس بدی نکن.
این همان جذبه و شور عشق است.
تمامی آنچه در او دیدم پاک و زیبا بود.
بر گونه ی تو این بوسه ی پر حرارت را می نهم، چونان مهری از پایداری عشقم.
آنان که عشق خود را آشکار نکنند. معشوق نخواهند بود.
آن هنگام که تو از من جدا می شوی غم در وجودم خانه می کند و شادی مرا ترک می گوید.
عشقی که آن را می یابیم خوب است ولی آن عشقی که خود بیاید بهتر است.

منو ببخش

YYYYYYYYYYYY

منو ببخش عزیز من اگه می گم باهام نمون

دستای خالیمو ببین آخر قصه رو بخون

 ترانه ای رو که برات گفته بودم فروختمش

با پول اون نخ خریدم  زخم دلم رو بستمش

همسفر شعر و جنون عاشق ترین عالمم

تو عشقتو ازمن بگیر من واسه تو خیلی کمم

بین من و تو فاصله است  یک در سرد آهنی

من که کلیدی ندارم   تو واسه چی در می زنی

این در سرد لعنتی  شاید نخواد که وا بشه

قلبتو بردار و برو قطار داره سوت می کشه

همسفر شعر و جنون عاشق ترین عالمم

تو عشقتو از من بگیر من واسه تو خیلی کمم

من واسه تو خیلی کمم

نگاه

ندانسته عاشق شدم،دانسته گریه کردم ودانسته درون
خود شکستم.
 نگاهم سراسر اشتیاق بود،
نگاهم حاکی از تپیدن قلبم بود،
نگاهم لبا لب،نیاز بود،
نگاهم شِکوه از تنهایی بود،
نگاهش...........
نگاهش خنده بود،
نگاهش شیطنت بود،
نگاهش بی مهری بود،
نگاهش شکستن قلبم بود،
نگاهش ردِ نگاهم بود.

ارزش زمان ...

 

برای اطلاع از ارزش یک سال، نظر دانشجویی را بپرسید که در امتحانات آخر سال مردود شده.
برای اطلاع از ارزش یک ماه،نظر مادری را بپرسید که کودک نارس به دنیا آورده است.
برای اطلاع از ارزش هفته نظر یک سرپرست روزنامه را بپرسید.
برای اطلاع از ارزش یک روز نظر یک کارگر روز مزد را بپرسید که 6 فرزند دارد.
برای اطلاع از ارزش یک ساعت نظر عاشقی در حال انتظار را بپرسید.
برای اطلاع از ارزش یک دقیقه، نظر کسی را بپرسید که دیر به قطار رسیده.
برای اطلاع از ارزش یک ثانیه نظر کسی را بپرسید که از یک حادثه جان سالم به در برده.
برای اطلاع از ارزش یک هزارم ثانیه نظر برنده مدال نقره مسابقات المپیک را بپرسید.

قصه عشق و دیوانگی

                قصه عشق و دیوانگی

 

در زمانهای قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود فضیلتها و تباهی ها در همه جا شناور بودند .

آنها از بیکاری خسته و کسل شده بودند . روزی همه فضائل و همه تباهی ها دور هم جمع شدند خسته تر و کسل تر از همیشه .

ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت: ((بیائید یک بازی بکنیم مثلا قائم با شک))

همه از این پیشنهاد شاد شدند و دیوانگی فورا فریاد کشید من چشم میگذارم . من چشم میگذارم . و از انجایی که هیچکس نمیخواست دنبال دیوانگی بگردند او چشم بگذارد و دنبال آنها بگردد . دیوانگی چشم گذاشت

...یک...دو...سه... همه رفتند جایی پنهان شدند . لطافت خود را به شاخه ماه آویزان کرد . هوس به مرکز زمین رفت . خیانت داخل انبوهی از زباله پنهان شد . اصالت در میان ابرها مخفی شد . دروغ گفت زیر سنگی پنهان می شوم . اما به ته دریا رفت . طمع داخل کیسه ای که خودش دوخته بود مخفی گشت . همه پنهان به جز عشق که همواره و دو دل بود و نمیتوانست تصمیم بگیرد و جای تعجب هم نیست . چون می دانیم که پنهان کردن عشق مشکل است . در همین حال دیوانگی به شماره ۱۰۰ رسید و در همین حال عشق پرید و در بین یک بوته گل رز پنهان شد .

دیوانگی گفت: دارم می آیم دارم می آیم و اولین کسی که پیدا کرد تنبلی بود . زیرا تنبلی تنبلی اش آمده بود جایی پنهان شود . بعد لطافت را یافت که به شاخ ماه آویزان بود . همه را پیدا کرد به جز عشق نا امید شده بود . حسادت گفت: تو باید گل رز را پیدا کنی که عشق دربوته گل رز پنهان شده . دیوانگی شاخه چنگک مانندی را از درخت کند و با شدت و هیجان آن را در بوته گل رز فرو برد و دوباره تا با صدای ناله ای متوقف شد . عشق از بوته بیرون آمد با دستهایش صورت خود را پوشانده بود و از میان انگشتانش قطرات خون بیرون می زد . شاخه ها به چشمان عشق فرو رفته بود و او نمی توانست جایی را ببیند او کور شده بود . دیوانگی فریاد کشید . من چه کردم چه کردم چگونه می توانم تو را درمان کنم عشق پاسخ داد تو نمیتوانی مرا درمان کنی . اما اگر می خواهی کاری بکنی راهنمای من شو . و اینگونه است که از آن روز به بعد عشق کور است و دیوانگی همراه او .

گل

 

         .      .'                      
          :`...' `.,'  '                
      `.  ' .**.  ; ; ':                
      ` ``:`****,'  .' :                
    ..::.  ``**":.''   `.               
  .:    `: ; `,'        :               
    `:    `   :         ;               
      :   :   :        ;                
      :    :   :     .:                 
       :    :   :..,'  ``::.            
        `....:..'  ..:;''               
        .:   . ...::::                  
       ,'''''``:::::::                  
                 `::::                  
                   `::.                 
                    `::                 
             . ,.    ::::'      ,..     
           .'.'  ``.  ::      .'.. `.   
          '        .: ::    ,'.'     .  
        .' ,'    .::::::   ,.'    .:::. 
      .' .'  ..:'     ::: .,   .;'     ~
     ,;::;.::''        ::.:..::'        
    ~                  ::;'             
                       ::               
                     ,:::               
                       ::.              
                       `::              
                        ::              
                        ::              
                        ::              
                        ::          

اگر زندگی یک. پرتقال در دستتان نهاد، آن را پوست بکنید و به دنبال دوستی باشید تا با او قسمت کنید

هروقت که دل کسی را شکستید روی دیوار میخی بکوب تا ببینی که چقدر دل شکستی هروقت که دلشان را بدست آوردی میخی را از روی دیوار بکن تا ببینی که چقدر دل بدست آوردی اما چه فایده که جای میخ ها بر روی دیوار می ماند

دوست داشتن درست مثل ایستادن در سیمان خیس میمونه که هر چه بیشتر توش بمونی سخت تر جدا میشی، و اگر هم بتونی ازش بیرون بیای حتما رد پات باقی میمونه

فرشته

روزی فرشته ای عاشق خورشید شد .بال زد و رفت به سمت آن.
ولی همینکه نزدیک شد ، خورشید بالهای او را سوزاند . فرشته
صبر و تحمل کرد ، تا بالهایش ترمیم شدند. و دوباره به سمت
خورشید بال زد . و باز خورشید بال های اورا سوزاند .
فرشته تصمیم گرفت ، به جای نزدیک شدن به آن در نور خورشید
بایستد و قلبش را از جنس آفتاب کند .
ایستاد و از نور خورشید نگاه کرد و دید قلب آسمان آبی است ،
چهره مردانگی سبز ، حتی احساس روشن خورشید را لمس کرد.
فرشته هیچگاه چشم هایش را از سوی خورشید بر نگرفت!!!!!
خورشید راز بزرگی را برای فرشته آشکار کرد !
راز یکرنگی ، پاکی و راستی .
هیچ واژه سرزنش کننده ای نمی توانست او را آزار دهد . چون
افسون محبت و گرمای او بود . فرشته خوشحال بود چون هنوز
قلبش زنده و بالدار بود .
 
آری مهربانم ، آن فرشته من بودم و آن خورشید تو .
از آن روز من تو را با نامهایی صدا می زنم که هیچکس جز
الهه زیبایی معنای آنها را نمی داند .

این یک متن خوشبختی است : ...

 

1- به آدمها بیشتر از اون چیزی که انتظار دارند بده و با خوشرویی انجام بده.

2- با یک نفر ازدواج کن که تو با اون از خودت با لذت صحبت کنی وقتی پیر شدی این خصوصیت از همه چیز مهمتر هست.
3- هرچیزی را باور نکن یا اینکه با تمام پشتکار زحمت بکش یا هراندازه که لازم هست بخواب.
4- وقتی به کسی می گویی تو را دوست دارم منظورت هم همان باشد.
5- وقتی به کسی می گویی متاسفم توی چشمهای او نگاه کن.
6- حداقل شش ماه نامزد باش قبل از اینکه ازدواج کنی.
7- به عشق از نگاه اول معتقد باش.
8- هرگز به آرزوهای دیگران نخند کسانی که آرزو ندارند چیز زیادی ندارند.
9- عمیق و با گرمی عاشق باش ممکن است قلبت بشکند ولی این تنها راه زندگی کامل است .
10- در هنگام سوء تفاهم منصفانه مجادله کن و لطفا توهین نکن.
11- افراد را از روی خانواده آنها نسنج.
12- آهسته صحبت کن ولی سریع فکرکن.
13- وقتی کسی از تو سوالی پرسید که تو جواب نمی خواهی بدهی اول تبسم کن و بعد بپرس چرا می خواهی این را بدانی.
14- در نظر داشته باش که عشق بزرگ و موفقیت بزرگ به همراه ریسک بزرگ است.
15- وقتی عطسه کردن کسی را می شنوی بگو سلامت باشی.
16- وقتی از کسی شکست خوردی از آن شکست درس یاد بگیر .
17- سه چیز مهم یادت نره : احترام و عزت به خودت ، احترام به دیگران ،مسئولیت در برابر تمام اعمال خودت .
18- هرگز اجازه نده که یک دعوای کوچک یک دوستی بزرگ را خطشه دار کنه.
19- وقتی متوجه یک اشتباه شدی آنرا به سرعت درست کن.
20- وقتی گوشی تلفن را برمی داری لبخند بزن شخص پشت خط از صدایت متوجه می شود.
21- زمانی هم با خودت به سر ببر .


رویش عشق سر آغاز کتاب من و توست
گوش کن

این صدای دل یک بلبل مست
در تمنای گلی است
که به او می گوید
تا ابد
لحظه به لحظه دل من
با همه مستی و شیدایی و عشق
همه تقدیم تو باد

Upgrade your email with 1000's of emoticon icons

خدایا در زندگی هر گز از یاد نمی برم
گرچه والدینم موهبت تولد در این دنیا را به من عطا کردند.
اما تو هستی که موهبت زندگی جاودانه را به من می بخشی!
خدایا !اگر با من باشی
چه کسی می تواند علیه من باشد؟