عاشقانه
عاشقانه

عاشقانه

ﻣﺜـﻞ ﺑﻬﻤـــﻦ



ﻧﻪ ﺣﻮﺻﻠـــﻪ ﯼ ﺩﻭﺳـــﺖ ﺩﺍﺷﺘــﻦ ﺩﺍﺭﻡ


ﻧﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫـــــــﻢ ﮐﺴـﯽ ﺩﻭﺳﺘـــــــــﻢ ﺩﺍﺷﺘـﻪ ﺑﺎﺷﺪ


ﺍﯾـﻦ ﺭﻭﺯﻫـــﺎ ﺳـــــَــــﺮﺩﻡ ...


ﻣﺜـﻞ ﺩﯼ , ﻣﺜـﻞ ﺑﻬﻤـــﻦ , ﻣﺜـﻞ ﺍﺳﻔﻨــــــﺪ ﻣﺜـﻞ ﺯﻣﺴﺘــــ ـــــﺎﻥ


ﺍﺣﺴــــــﺎﺳـﻢ ﯾـﺦ ﺯﺩﻩ


ﺁﺭﺯﻭﻫـــــــــﺎﯾـﻢ ﻗﻨﺪﯾــــﻞ ﺑﺴﺘــﻪ


ﺍﻣﯿــــــﺪﻡ ﺯﯾــﺮ ﺑﻬﻤــﻦ ِ ﺳــﺮﺩ ِ ﺍﺣﺴــﺎﺳﺎﺗﻢ ﺩﻓــــــــﻦ ﺷـﺪﻩ



ﻧﻪ ﺑﻪ ﺁﻣـــــﺪنی ﺩﻝ ﺧﻮﺷــﻢ


ﻭ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺭﻓﺘـــــنی ﻏﻤﮕﯿــﻦ


ﺍﯾـﻦ ﺭﻭﺯﻫـــﺎ ﭘــُﺮ ﺍﺯ ﺳﮑـــــــــﻮﺗـﻢ...



باش... !!!

مرسی که هستی


و هستی را رنگ می‌‌آمیزی


هیچ چیز از تو نمی‌خواهم


فقط باش


فقط بخند


فقط راه برو...


نه،


راه نرو


می‌ترسم پلک بزنم


دیگر نباشی.





عباس معروفی



شب


شب که می شود

شروع به برق زدن میکنی..!

نمیدانم خدا شب را آفریده

تا تو را به رخ من بکشد

یا تو را آفریده

تا خواب را از شب هایم بگیرد..!

شایدم

اولا چشمانت را آفریده

بعد شب را هم رنگ چشمانت کرده..!

اما هرچه هست..

خدایی که تو را آفریده

یک شب عاشق شده...!!


خیلی معمولی

 

من یک مرد معمولی هستم


تو هم یک زن معمولی هستی


و ما هر دو نیازهای معمولی داریم


نیاز به آب و غذا و کمی هوا


و این که با هم باشیم


و همدیگر را دوست داشته باشیم


واین که خیلی معمولی


بمیریم


پس چرا سعی می کنی همه چیز را انقدر سخت بگیری عزیزم؟


وقتی که زندگی تا این حد معمولی است


پس بدترین چیزی که می تواند برای من و تو اتفاق بیفتد


چیزی نیست


به جز


یک اتفاق معمولی !


 



شل سیلوراستاین



تو به من هیچ دِینی نداری... هیچی


اگه عاشقت شدم ....خودم خواستم


اگه همه دنیامُ با تو ساختم.... خودم خواستم


اگه بعد از رفتنت ؛


هنوز همین خیالتم با یه دنیا عوض نمیکنم.... خودم خواستم


ولی تو مدیونی به همه کسایی که بعد از تو


از تهِ دل بهم گفتن: دوستت دارم



و من یه پوزخند زدم و رد شدم



چون دیگه این حرفُ باور نمیکنم


شاید برای همین است که تاریکم هنوز!

 

 

 دست‌هایم غرق شده‌اند

 

در ژرفای حسی

 

هزارتوی و بی‌قرار

 

پریان همیشه آرام بستر اقیانوس

 

مرا که در تلاطم دریایی حادثم

 

بر دستهای پریشان امواجی غریب

 

گهواره بسته‌اند

 

او را در بیداری چشمان من

 

مناجات خواب را از یاد برده‌اند

 

انگار تمام بهانه‌های عشق را

 

در چشمان تو نوشته‌اند

 

و سخت جانی من، سنگ بستری است

 

که همه باران‌های نورانی تو را

 

در خود فرو می‌مکد

 

شاید برای همین است که تاریکم هنوز!

 

 

از طرف یه دوست


 فقـط تـا صـد بـشـمـار…

آهــسـته آهــسـته

راسـتـی

مـن بـازی را خـوب نـمـی دانـم…

خودم را باید پنهان کنم یا گذشته را

تـو را فـرامـوش کـنـم یـا خـاطـره را

ایـن بـازی کـی تـمـام مـی شـود…؟!!

از طرف یه دوست



هر چه که بودی،


بد یا خوب!!!


دروغگو...


سست اراده،


سست پیمان..


فراموشکار؛


یک ''بازیگر ''قهار!


خودت میماندی و خودت؛ تنها!


تا لحظه ی مرگت،


چه اصراری داشتی درگیر تو و آن زندگی پوچ تر از خودت شوم؟!؟!؟


 


 


یقه بالا می‌دهیم


یقه بالا می‌دهیم


دست‌ها در جیب


سیگار به ته رسیده میان ِ لب


به دیوار تکیه می‌دهیم


نه که کارآگاه باشیم یا عضو مافیا


نه


بدبختیم...!




- علیرضا روشن


آنگاه که ابر نگاهت باریدن آغاز می‌کند



بر سینه صبوری شب

یاد ماه خفته، بیدار مانده بود

و عشق افسانه می‌سرود

از پاشه‌های نور

باغ دیوانه گشته بود

در عطشان ریشه‌های خویش

انگار شرابی پاک

می‌دوید در تمامی رگ‌های تاک

مگر که دریایی ببارد از آسمان نگاهت،

بر صدای سوخته عشق،

از شرحه‌های خاموش سینه فریاد

ورنه درد، پیله خواهد درید

در حنجره سکوت

و شاید من نیز پس از مرگ زاده شوم

و عشق در تو میلاد کند

آنگاه که ابر نگاهت باریدن آغاز می‌کند



 

مستی


پس چه شد آن مستی؟


همه که می گفتید تو اگر مست شوی


دردهایت


ناله هایت


یک به یک ، از پی هم


خواهند رفت


و نخ سیگارت، بعد مستی


همچون بالیست برای پرواز


آه این مستی هم


گرهی از گرهم باز نکرد


بال پرواز مرا سیگار هم باز نکرد






روزهـا که خیـابان هـا را قـدم می زنـم می فهـمم

که دیگـر هیچ دلـی به دلی راه نـدارد

افسـوس که فـاصله بین مـا بیش تر از این حرف هـا شده

امـروز تـو در کافی شاپ قهوه ات را با دیگـری می نوشـی

من سر چهـار راه فـالش را با دیگـری می گیـرم

ایـن روز هـا برای با هـم بودن

بایـد جیـبت پـر باشد

و خـانه ات خـالی...

ﻣﻦ ﺯﺍﻧﻮ ﻧﻤﻲ ﺯﻧﻢ!!!


من یک بهمن ماهی ام!

ﮔﻴﺮﻡ ﮐﻪ ﺑﺎﺧﺘﻪ ﺍﻡ !!!

ﺍﻣﺎ ﮐﺴﻲ ﺟﺮﺍﺕ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺳﺖ ﺑﺰﻧﺪ ﻳﺎ

ﺍﺯ ﺻﻔﺤﻪ ﺑﺎﺯﻱ ﺑﻴﺮﻭﻧﻢ ﺑﻴﻨﺪﺍﺯﺩ،

ﺷﻮﺧﻲ ﻧﻴﺴﺖ ﻣﻦ ﺷﺎﻩ ﺷﻄﺮﻧﺠﻢ !!!

ﺗﺨﺮﻳﺐ ﻣﻲ ﮐﻨﻢ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﮐﻪ

ﻧﻤﻲ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺑﺎﺏ ﻣﻴﻠﻢ ﺑﺴﺎﺯﻡ ...

ﺁﺭﺯﻭ ﻃﻠﺐ ﻧﻤﻴﻜﻨﻢ، ﺁﺭﺯﻭ ﻣﻴﺴﺎﺯﻡ ... ...

ﻟﺰﻭﻣﻲ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻣﻦ ﻫﻤﺎﻧﻲ ﺑﺎﺷﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ

ﻓﮑﺮ ﻣﻲ ﮐﻨﻲ ،

ﻣﻦ ﻫﻤﺎﻧﻲ ﺍﻡ ﮐﻪ ﺣﺘﻲ ﻓﮑﺮﺵ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﻤﻲ ﺗﻮﺍﻧﻲ ﺑﮑﻨﻲ ..

ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﻲ ﺯﻧﻢ ﻭ ﺍﻭ ﻓﮑﺮ ﻣﻴﮑﻨﺪ ﺑﺎﺯﻱ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﻩ ،

ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﻲ ﻓﻬﻤﺪ ﺑﺎ ﻫﺮ ﮐﺴﻲ ﺭﻗﺎﺑﺖ ﻧﻤﻲ ﮐﻨﻢ ...

ﺯﺍﻧﻮ ﻧﻤﻲ ﺯﻧﻢ، ﺣﺘﻲ ﺍﮔﺮ ﺳﻘﻒ ﺁﺳﻤﺎﻥ ، ﮐﻮﺗﺎﻫﺘﺮ ﺍﺯ ﻗﺪ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﺪ !

ﺯﺍﻧﻮ ﻧﻤﻲ ﺯﻧﻢ، ﺣﺘﻲ ﺍﮔﺮ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﻭﻱ ﺯﺍﻧﻮﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﻭﻧﺪ !

ﻣﻦ ﺯﺍﻧﻮ ﻧﻤﻲ ﺯﻧﻢ!!!

انـتـظـار احـمـقـانـه

چـه احـمـقـانـه اسـت..


از یـک قـهـوه ی تـلـخ،


انـتـظـار فـال شـیـریـن داشـتـن.

کوچه


 

در میان کوچه باران تند می بارد


هی فلانی


کوچه را در یاب


می توان بی خود شد امشب


 در میان باد


 


یکه و تنها ،


 دست بر دامان       


آسمان بیرنگِ بی رنگ است


وای  اما


کوچه با من،  ناله می خواند


 


خواب، بیدار است


آب،


 آتش بازی درد است


دیده ام با اشک خندان است


 

با توام ای دوست


ناخدا اینجاست


تا خدا را در میان شعله و سرما


سر فرو گردد


 


وای اما


کوچه با من، ناله می خواند


 


عید نوروز است


ماهی ام در تُنگ، کوچه را می  دید


سفره تنها بود


سین، سراب مرگ رویاهاست


 


ای خدایا


کوچه ام تنهاست


 


من نشانی را ندارم


این کلام آخر ِ


امروز وفردا هاست


 

کوچه اینجا هست


شیشه را بُگشای


در میان کوچه بارن تند می بارد


 


ای خدایا


کوچه ام تنهاست


 


باد و باران هدیه ی


آن  خالق ِ زیباست


کوچه ِ من

چشم در راه است


 


چتر من


بُگشا خودت را


کوچه تنها  است