بار خدایا،نیرو و دلیری به من ده تا...
*یاد بگیرم که چیزهای کوچک و بی اهمیت مرا عصبانی و ناراحت نکند.
*یاد بگیرم به چیزهای واهی و بیهوده نیندیشم.
*یاد بگیرم چگونه فهم و درک خود را افزایش دهم.
*یاد بگیرم گستره ی دیدم را وسیع کنم.
*یاد بگیرم چگونه دل مردمان به دست آورم.
*یاد بگیرم که ارزش هر کس به شخصیت و انسانیت اوست نه به ظاهر زیبایش.
*یاد بگیرم هرگز هرگز در امور مردم دخالت نکنم.
*یاد بگیرم هیچ وقت هیچ وقت دست از تلاش بر نکشم.
*یاد بگیرم طاقت خود را افزایش دهم.
*یاد بگیرم صبور باشم.
*یاد بگیرم درباره ی موضوعی که راجع به آن اطلاعی ندارم هیچ وقت هیچ وقت سخن نگویم.
*یاد بگیرم زبانم را کنترل کنم و بی موقع سخن نگویم.
*یاد بگیرم خوب گوش فرا دهم.
*یاد بگیرم خوب فکر کنم و عجولانه تصمیم نگیرم.
*یاد بگیرم هنگام ناراحتی دست به عمل نزنم.
*یاد بگیرم هرگز هرگز گنجور دیگری نباشم.
*یاد بگیرم که فاصله ی بین تلاش وکاهلی، شجاعت وحماقت،شکست و پیروزی، زندگی و مرگ، نفس و جهاد با نفس یک تار مو بیشتر نیست.
*یاد بگیرم که چگونه یک انسان باشم.
لیلی خودش را به اتش کشید
خدا گفت : زمین سردش است چه کسی می تواند زمین را گرم کند؟
لیلی گفت :من
خدا شعله ای به او داد لیلی شعله را توی سینه اش گذاشت.
سینه اش اتش گرفت خدا لبخند زد.لیلی هم لبخند زد
خدا گفت:شعله را خرج کن.زمینم را به اتش بکش.
لیلی خودش را به اتش کشید خدا سوختنش را تماشا می کرد.
لیلی گر می گرفت..خدا حظ می کرد
لیلی می ترسید می ترسید اتش اش تمام شود.
لیلی چیزی از خدا خواست.خدا اجابت کرد.
مجنون سر رسید . مجنون هیزم اتش لیلی شد.
اتش زبانه کشید . اتش ماند . زمین خدا گرم شد
خدا گفت :اگر لیلی نبود زمین من همیشه سردش بود
لیلی تشنه تر شد
لیلی گفت: امانتی ات زیادی داغ است.زیادی تند است.
خا کستر لیلی هم دارد میسوزد امانتی ات را پس می گیری؟
خدا گفت: خا کسترت را دوست دارم. خاکسترت را پس میگیرم.
لیلی گفت: کاش مادر میشدم مجنون بچه اش را بغل می کرد.
خدا گفت: مادری بهانه عشق است. بهانه ی سوختن تو بی بهانه عاشقی تو بی بهانه می سوزی.
لیلی گفت: دلم زندگی میخواهد ساده بی تاب بی تب.
خدا گفت:اما من تب و تابم بی من میمیری.....
لیلی گفت: پایان غصه ام زیادی غم انگیز است مرگ من مرگ مجنون پایان قصه ام را عوض می کنی؟
خدا گفت: پایان غصه ات اشک است . اشک دریاست
دریا تشنگی است و من تشنگی ام تشنگی و اب . پایانی از این قشنگ تر بلدی؟
لیلی گریه کرد. لیلی تشنه تر شد . خدا خندید.
کاش در زندگی سه چیز وجود نداشت
عشق
غرور
دروغ
که انسان به خاطر عشق غرورش را بشکند
و دروغ بگوید!...
برای زیستن دو قلب لازم است
قلبی که دوست بدارد قلبی که دوستش بدارند
قلبی که هدیه کند قلبی که بپذیرد
قلبی که بگوید قلبی که جواب بدهد
قلبی برای من
قلبی برای انسان هایی که من میخواهم
اگه یه روز من مُردم و تو منو دوست داشتی پنج شنبه ها بیا سرِ مزارم و گلِ سرخی رو روی قبرم بذار تا همیشه اون گلی که بهت داده بودم رو به خاطرم بیارم ... ولی... اگه تو مُردی ... من فقط یک بار میام مزارِت .. میام و اون دسته گلِ سفیدِ مریم رو که با خون خودم سرخشون کردم ، برات هدیه میکنم وعاشقانه کنارت جون میدم تا بدونی هیچ وقت تنها نیستی
دلتنگ دیدارت هستم اگر چه خودم از درون حصار تنهایی ام برایت مینویسم
از روزها و خاطرات خوشی سخن میگویم که تو انها را محو کر ده ای
از شروعی مینویسم که پایانی برای ان نیست
از ان همه دل بستگی ها دیوانگی ها ......
باور کن ای مهر بان من که تا ابد چشم به راه باز گشتت خواهم بود
من همان قایق شکسته بی بادبانم که ساحل را در پرتو نور فانوس محبت تو جستجو میکند
وبرای رسیدن به ساحل رهایی وبا تو بودن نه بیم ازامواج سرکش ونه ازطوفانهای سهمگین دارد
کوچه معشوقه
صدا را شنیدم آشنا بود
می گفت کوچه ات سر می شکند
با همه سادگی ام
کلاهی بر سر گذاشتم
و آمدم و تو با همه زرنگی
قلبم را شکستی !
the sweetheart lane
I heard the voice
It was familiar
it said that your lane breaks the head
with all my naivesty
I put on a hat and came
and you with all your smartness
broke my hear
سبزه ها در بهار می رقصند
من در کنار تو به آرامش می رسم،
و آنجا که هیچ کس به یاد ما نیست ،
تو را عاشقانه می بوسم،
تا با گرمی نفسهایم ،
به لبانت جان دهم و با گرمی نفسهایت،
جانی دوباره می گیرم.
دوستت دارم،
با همه هستی خود ای هستی من دوستت دارم.
و هزاران بار خواهم گفت که :
من دوستت دارم.
نیما یوشیج
مهربان ترین آدم دنیا: مادر
شیرین ترین لحظه زندگی: عیدی گرفتن یک بچه
بهترین دوست نوجوانی: تنهایی
بهترین هدیه ی جوانی: نگاه
فتنه انگیزترین چیز توی زندگی: دروغ
بهتریم هدیه دوران عاشقی: بوسه
-----------------------------------------------------------------------------
آموختم:
بهار را با عشق
تابستان را با شادی
پاییز را با غم
وزمستان را با.......
---------------------------------------------------------------------------
ازم پرسید منو بیشتر دوست داری یا زندگی تو؟ خوب منم راستش رو گفتم، گفنم زندگیمو!
ازم نپرسید چرا؛ گریه کرد و رفت اما نمی دونست که اون خودش زندگیمه