عاشقانه
عاشقانه

عاشقانه

 

 

 

تنها از شعر و سکوت می خوانم

تنها لب حوض

خیره به گردش ماهی ها میمانم

ای تنها

می دانم که تنهایی و

تنها با تنهایی خود سیر می کنی

بیا و

تنهاییم را در آغوش گیر

که تنها با تنها دگر تنها نیست...

 آدرس عشقو نپرس    پا توی این راه نذار


تو نیمه  راه میمونی   تشنه تو یک شوره زار


عشق و محبت کجاست ؟حوابو خیلال و رویاست


به حرف دل گوش نده تا داری راه فرار


عشق یه جور سرابه ..حباب روی آبه


از دور یه قصر نوره ..از روبه رو خرابه


ندیذم عاشقی رو که روی خوش ببینه


کسی  از باغ محبت گل عشق بچینه


عشق یه جور افسونه برای غاشق


پیله شیطونه یرای عاشق

من معنی بودن را از نبودن تو احساس می کنم

 

من ثانیه ها را با لحظه های تنهایی خود معنی می کنم

 

من روز را با طلوع چشم خمار تو پیدا می کنم

 

 من عشق را از وقتی که تو رفتی ادراک می کنم...

پنداشتی آتش عشقی که در دلم افروختی

 به نسیمی خاموش میشود؟

...

تو ندانستی که دستان سردمن

 جویای گرمی تپشهای قلب تو بود ؟

...

و یا تو ندانستی 

 که عشق من،نه هوس

 که تجلی رویای وفای بی ریای تو بود ؟

 تو بنیادم را به غم ، گفتارم را به غم

 و نفسهایم را به آه آمیختی

 من ، تو را به سرنوشت...

 نامت را به یاد ...

 و خاطره ات را به باد می سپارم...!

هر که رفت
پاره ای از دل ما را با خود برد
اما
او که با ماست
او که نرفته است
از او بپرسید که چه می کند با دل ما

ای شمع آهسته بسوز که شب دراز است هنوز

               ای اشک آهسته بریز که غم زیاداست هنوز

شمع سوزان توام اینگونه خاموشم نکن

                           در کنارت نیستم اما فراموشم مکن

دوستش دارم


 
به او بگوئید که دوستش دارم!
 
هر چه گفتم  و هر چه سوختم و ساختم بیهوده بود...
 
هر چه به او گفتم دوستش دارم انگار یک خواب بود و هر چه
 
با عشق و احساس او سوختم و ساختم پوچ پوچ بود....
 
دیگر نمیدانم چگونه باید از آنکه دوری بگویی که دوستش داری..
 
تو بگو ای قلب عاشق من ، چگونه باید این دوست داشتن را ابراز کنی؟
 
من هستم  و یک قلب سرخ ، که درون قلب سرخ یک دنیا محبت و عشق نهفته
 
 است و ما تو را دوست میداریم ، گرچه تو این دوست داشتنمان را باور نداری ....
 
کاش میدانستی قلبم یک آرزو دارد و تنها آرزویش تویی!

کاش میدانستی قلب مجنونم، یک معشوق دارد و تنها لیلای آن تویی!

کاش میدانستی که قلبم تنها یک احساس دارد و آن احساس پاک، تنها برای تو هست....
 
و ای کاش میدانستی که قلب عاشقم تنها یکی را دوست میدارد و آن تویی!

تویی و آن قلب مهربانت و یک دنیا احساس پاک در وجودت!

منی که مدتها به انتظار تو در جاده تنهایی ها نشسته بودم ، منی که مدتها
 
 بود از خدای خویش آرزوی تو را داشتم ، و منی که لحظه ها
 
 و ثانیه ها به یاد تو و به انتظار تو مینشستم چگونه بگویم که دوستت دارم؟
 
آهای ای دو چشم خیس من ، دو چشمی که
 
 شب و روز برای او اشک ریختید ، و تا سحرگاه به یاد او به آسمان عاشقی ، به مهتاب
 
و ستارگان نگاه می انداختید ، و ای دو چشمی که مرا عاشق او کردید
 
 و مرا در دنیای عاشقی اسیر کردید شما به او بگویید که دوستش دارم...
 
آری به او بگویید که  خیلی دوستش دارم....

غم و شادی

و خداوند فرمود .......

در دستانم دو جعبه دارم که خدا آنها را به من هدیه داده است .
 
او به من گفت :
 
غمهایت را در جعبه سیاه و شادیهایت را در جعبه طلایی جمع کن .
 
من نیز چنین کردم و
 
غمهایم را در جعبه سیاه ریختم و شادیهایم را در جعبه طلایی !
 
با وجود اینکه جعبه طلایی روز به روز سنگین تر می شد
 
اما از وزن جعبه سیاه کاسته می شد !
 
در جعبه سیاه را باز کردم و با تعجب دیدم که ته آن سوراخ است !!!
 
جعبه را به خدا نشان دادم و گفتم : پس غمهای من کجا هستند ؟!
 
خداوند لبخندی زد و گفت : غمهای تو این جا هستند ، نزد من !
 
از او پرسیدم : خدایا ،‌ چرا این جعبه ها را به من دادی ؟
 
چرا این جعبه طلایی و این جعبه ی سیاه سوراخ را ؟
 
و خدا فرمود :
 
بنده ی عزیزم ، جعبه ی طلایی مال آنست که قدر شادیهایت را
 
بدانی و جعبه سیاه ، تا غمهایت را رها کنی


عشق

عشق
عشقی که من با آن زندگی کردم می گرید
و به من می گوید
کلام خدا را :
گریستن برای تو با عشق همراه است
 
 
عشق
عشقی که من با آن زندگی کردم می گرید
پیش از این رنج کشیده
کلام خدا را :
گریستن برای تو با عشق همراه است
 
 
حالا دیگر تو دلیل زندگی من هستی
من اسیر عشق تو شده ام
و بدون بوسه های تو نمی توانم
در خاطره ها زنده بمانم
 
 
مایلم عشقی را بفهمم و بشناسم
که مرا دوست می داشت و آرام می داد
کلام خدا :
گریستم برای تو با عشق همراه است
حالا دیگر دلیلی برای زندگی کردن با تو
وجود دارد
 
 
من اسیر عشق تو بودم
و بدون بوسه های تو نمی توانم
در خاطره ها زنده بمانم

 

ویلیام شکسپیر میگه: کسی را که دوسش داری ازش بگذر، اگه قسمت تو باشه بر می گرده ، اگر هم بر نگشت حتماً از اول مال تو نبوده پس بهتر که رفت
سعی کن به کسی که تشنه ی عشق است دل نبندی ، سعی کن به کسی که لایق عشق است دل ببندی چون تشنه ی عشق روزی سیراب خواهد شد

....

 

1000بار 900 جمله عاشقانه را 800 جای مختلف به 700 زبان پیش 600 نفر مطرح کردم.500 نفر از آنان 400 تای آن را به 300 زبان در 200 برگ ترجمه کردندو من آن را 100بار برای شما در 90 روز روزی 80 بار خواندم و 70 جمله آن را 60 بار در 50 روز 40 بار برای خودت تکرار کردی30تای آن را با 20 بار آموختی10 بار از اما 9 سؤال کردم 8 مرتبه 7 سؤال من را6 بار در فاصله 5 روز جواب دادی4 بار شما را در 3 جادعوت کردم 2 بار تمنا کردم تا 1 بار بگویم:
                                                 دوستت دارم

شبی بارانی

 

 

شبی بارانی
و رسالت من این خواهد بود
 تا دو استکان چای داغ را
 از میان دویست جنگ خونین
 به سلامت بگذرانم
تا در شبی بارانی
آن ها را
 با خدای خویش
 چشم در چشم هم نوش کنیم

عشق اثر ویلیام شکسپیر ...

عشق حقیقی هیچ گاه یکنواخت و آرام پیش نمی رود.
وقتی تو هستی تمامی جهان با تو است، و وقتی تو نیستی فقط درماندگی و غم با من است.
شب خوش ای دوست زیبای من، عشق تو همیشه پایدار خواهد بود، تا پایان زندگی زیبایت.
هیچ نشانه ای از عشق لطیف تر از این بوسه ی مهربانانه نبوده است.
اگر نوای موسیقی عشق را سیراب می کند؛ پس بنواز.
به همه عشق بورز، به تعداد کمی اعتماد کن و به هیچ کس بدی نکن.
عشق آرام بخش است، بسان آفتاب پس از آفتاب.
عشقم را در برابر عشق تو و دستم را در دست تو می نهم.
جویبار آرام عشق همیشه با طراوت و تازه می ماند.
عشق آتشین داشته باش به او که باید تا مدت ها از او دور باشی.
آه، تا چه حد این بهار عشق به زیبایی گریزنده ی یک روز فروردین شباهت دارد.
آه، ای روح عشق، چه چابک و با طراوتی!
ای زیبا، عشق من به تو و رای اندیشه هاست.
به همه عشق بورز، به تعداد کمی اعتماد کن و به هیچ کس بدی نکن.
این همان جذبه و شور عشق است.
تمامی آنچه در او دیدم پاک و زیبا بود.
بر گونه ی تو این بوسه ی پر حرارت را می نهم، چونان مهری از پایداری عشقم.
آنان که عشق خود را آشکار نکنند. معشوق نخواهند بود.
آن هنگام که تو از من جدا می شوی غم در وجودم خانه می کند و شادی مرا ترک می گوید.
عشقی که آن را می یابیم خوب است ولی آن عشقی که خود بیاید بهتر است.