-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 22:35
تنها از شعر و سکوت می خوانم تنها لب حوض خیره به گردش ماهی ها میمانم ای تنها می دانم که تنهایی و تنها با تنهایی خود سیر می کنی بیا و تنهاییم را در آغوش گیر که تنها با تنها دگر تنها نیست...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 22:31
آدرس عشقو نپرس پا توی این راه نذار تو نیمه راه میمونی تشنه تو یک شوره زار عشق و محبت کجاست ؟حوابو خیلال و رویاست به حرف دل گوش نده تا داری راه فرار عشق یه جور سرابه ..حباب روی آبه از دور یه قصر نوره ..از روبه رو خرابه ندیذم عاشقی رو که روی خوش ببینه کسی از باغ محبت گل عشق بچینه عشق یه جور افسونه برای غاشق پیله شیطونه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 22:28
من معنی بودن را از نبودن تو احساس می کنم من ثانیه ها را با لحظه های تنهایی خود معنی می کنم من روز را با طلوع چشم خمار تو پیدا می کنم من عشق را از وقتی که تو رفتی ادراک می کنم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 22:21
پنداشتی آتش عشقی که در دلم افروختی به نسیمی خاموش میشود؟ ... تو ندانستی که دستان سردمن جویای گرمی تپشهای قلب تو بود ؟ ... و یا تو ندانستی که عشق من،نه هوس که تجلی رویای وفای بی ریای تو بود ؟ تو بنیادم را به غم ، گفتارم را به غم و نفسهایم را به آه آمیختی من ، تو را به سرنوشت... نامت را به یاد ... و خاطره ات را به باد...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 18:48
هر که رفت پاره ای از دل ما را با خود برد اما او که با ماست او که نرفته است از او بپرسید که چه می کند با دل ما
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 18:47
ای شمع آهسته بسوز که شب دراز است هنوز ای اشک آهسته بریز که غم زیاداست هنوز شمع سوزان توام اینگونه خاموشم نکن در کنارت نیستم اما فراموشم مکن
-
دوستش دارم
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 18:46
به او بگوئید که دوستش دارم! هر چه گفتم و هر چه سوختم و ساختم بیهوده بود... هر چه به او گفتم دوستش دارم انگار یک خواب بود و هر چه با عشق و احساس او سوختم و ساختم پوچ پوچ بود.... دیگر نمیدانم چگونه باید از آنکه دوری بگویی که دوستش داری.. تو بگو ای قلب عاشق من ، چگونه باید این دوست داشتن را ابراز کنی؟ من هستم و یک قلب...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 00:39
-
غم و شادی
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 00:39
و خداوند فرمود ....... در دستانم دو جعبه دارم که خدا آنها را به من هدیه داده است . او به من گفت : غمهایت را در جعبه سیاه و شادیهایت را در جعبه طلایی جمع کن . من نیز چنین کردم و غمهایم را در جعبه سیاه ریختم و شادیهایم را در جعبه طلایی ! با وجود اینکه جعبه طلایی روز به روز سنگین تر می شد اما از وزن جعبه سیاه کاسته می شد...
-
عشق
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 00:39
عشق عشقی که من با آن زندگی کردم می گرید و به من می گوید کلام خدا را : گریستن برای تو با عشق همراه است عشق عشقی که من با آن زندگی کردم می گرید پیش از این رنج کشیده کلام خدا را : گریستن برای تو با عشق همراه است حالا دیگر تو دلیل زندگی من هستی من اسیر عشق تو شده ام و بدون بوسه های تو نمی توانم در خاطره ها زنده بمانم...
-
آدمک
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 00:38
آدمک آخر دنیاست ، بخند آدمک مرگ همین جاست ، بخند آن خدایی که بزرگش خواندی به خدا مثل تو تنهاست ، بخند دستخطی که تو را عاشق کرد شوخی کاغذی ماست ، بخند فکر کن درد تو ارزشمند است فکر کن گریه چه زیباست ، بخند صبح فردا به شبت نیست که نیست تازه انگار که فرداست ، بخند راستی آنچه به یادت دادیم پر زدن نیست که درجاست ، بخند...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 00:38
ویلیام شکسپیر میگه: کسی را که دوسش داری ازش بگذر، اگه قسمت تو باشه بر می گرده ، اگر هم بر نگشت حتماً از اول مال تو نبوده پس بهتر که رفت سعی کن به کسی که تشنه ی عشق است دل نبندی ، سعی کن به کسی که لایق عشق است دل ببندی چون تشنه ی عشق روزی سیراب خواهد شد
-
....
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 00:37
1000 بار 900 جمله عاشقانه را 800 جای مختلف به 700 زبان پیش 600 نفر مطرح کردم. 500 نفر از آنان 400 تای آن را به 300 زبان در 200 برگ ترجمه کردندو من آن را 100 بار برای شما در 90 روز روزی 80 بار خواندم و 70 جمله آن را 60 بار در 50 روز 40 بار برای خودت تکرار کردی 30 تای آن را با 20 بار آموختی 10 بار از اما 9 سؤال کردم 8...
-
شبی بارانی
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 00:36
شبی بارانی و رسالت من این خواهد بود تا دو استکان چای داغ را از میان دویست جنگ خونین به سلامت بگذرانم تا در شبی بارانی آن ها را با خدای خویش چشم در چشم هم نوش کنیم
-
عشق اثر ویلیام شکسپیر ...
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 00:35
عشق حقیقی هیچ گاه یکنواخت و آرام پیش نمی رود. وقتی تو هستی تمامی جهان با تو است، و وقتی تو نیستی فقط درماندگی و غم با من است. شب خوش ای دوست زیبای من، عشق تو همیشه پایدار خواهد بود، تا پایان زندگی زیبایت. هیچ نشانه ای از عشق لطیف تر از این بوسه ی مهربانانه نبوده است. اگر نوای موسیقی عشق را سیراب می کند؛ پس بنواز. به...
-
منو ببخش
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 00:35
Y Y Y Y YYYY Y Y Y Y منو ببخش عزیز من اگه می گم باهام نمون دستای خالیمو ببین آخر قصه رو بخون ترانه ای رو که برات گفته بودم فروختمش با پول اون نخ خریدم زخم دلم رو بستمش همسفر شعر و جنون عاشق ترین عالمم تو عشقتو ازمن بگیر من واسه تو خیلی کمم بین من و تو فاصله است یک در سرد آهنی من که کلیدی ندارم تو واسه چی در می زنی این...
-
نگاه
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 00:34
ندانسته عاشق شدم،دانسته گریه کردم ودانسته درون خود شکستم. نگاهم سراسر اشتیاق بود، نگاهم حاکی از تپیدن قلبم بود، نگاهم لبا لب،نیاز بود، نگاهم شِکوه از تنهایی بود، نگاهش........... نگاهش خنده بود، نگاهش شیطنت بود، نگاهش بی مهری بود، نگاهش شکستن قلبم بود، نگاهش ردِ نگاهم بود.
-
ارزش زمان ...
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 00:34
برای اطلاع از ارزش یک سال، نظر دانشجویی را بپرسید که در امتحانات آخر سال مردود شده. برای اطلاع از ارزش یک ماه،نظر مادری را بپرسید که کودک نارس به دنیا آورده است. برای اطلاع از ارزش هفته نظر یک سرپرست روزنامه را بپرسید. برای اطلاع از ارزش یک روز نظر یک کارگر روز مزد را بپرسید که 6 فرزند دارد. برای اطلاع از ارزش یک ساعت...
-
قصه عشق و دیوانگی
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 00:33
قصه عشق و دیوانگی در زمانهای قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود فضیلتها و تباهی ها در همه جا شناور بودند . آنها از بیکاری خسته و کسل شده بودند . روزی همه فضائل و همه تباهی ها دور هم جمع شدند خسته تر و کسل تر از همیشه . ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت: ((بیائید یک بازی بکنیم مثلا قائم با شک)) همه از این پیشنهاد شاد...
-
گل
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 00:32
. .' :`...' `.,' ' `. ' .**. ; ; ': ` ``:`****,' .' : ..::. ``**":.'' `. .: `: ; `,' : `: ` : ; : : : ; : : : .: : : :..,' ``::. `....:..' ..:;'' .: . ...:::: ,'''''``::::::: `:::: `::. `:: . ,. ::::' ,.. .'.' ``. :: .'.. `. ' .: :: ,'.' . .' ,' .:::::: ,.' .:::. .' .' ..:' ::: ., .;' ~ ,;::;.::'' ::.:..::' ~ ::;' ::...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 00:32
اگر زندگی یک. پرتقال در دستتان نهاد، آن را پوست بکنید و به دنبال دوستی باشید تا با او قسمت کنید هروقت که دل کسی را شکستید روی دیوار میخی بکوب تا ببینی که چقدر دل شکستی هروقت که دلشان را بدست آوردی میخی را از روی دیوار بکن تا ببینی که چقدر دل بدست آوردی اما چه فایده که جای میخ ها بر روی دیوار می ماند دوست داشتن درست...
-
فرشته
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 00:31
روزی فرشته ای عاشق خورشید شد .بال زد و رفت به سمت آن. ولی همینکه نزدیک شد ، خورشید بالهای او را سوزاند . فرشته صبر و تحمل کرد ، تا بالهایش ترمیم شدند. و دوباره به سمت خورشید بال زد . و باز خورشید بال های اورا سوزاند . فرشته تصمیم گرفت ، به جای نزدیک شدن به آن در نور خورشید بایستد و قلبش را از جنس آفتاب کند . ایستاد و...
-
این یک متن خوشبختی است : ...
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 00:30
1- به آدمها بیشتر از اون چیزی که انتظار دارند بده و با خوشرویی انجام بده. 2- با یک نفر ازدواج کن که تو با اون از خودت با لذت صحبت کنی وقتی پیر شدی این خصوصیت از همه چیز مهمتر هست. 3- هرچیزی را باور نکن یا اینکه با تمام پشتکار زحمت بکش یا هراندازه که لازم هست بخواب. 4- وقتی به کسی می گویی تو را دوست دارم منظورت هم همان...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 00:30
رویش عشق سر آغاز کتاب من و توست گوش کن این صدای دل یک بلبل مست در تمنای گلی است که به او می گوید تا ابد لحظه به لحظه دل من با همه مستی و شیدایی و عشق همه تقدیم تو باد خدایا در زندگی هر گز از یاد نمی برم گرچه والدینم موهبت تولد در این دنیا را به من عطا کردند. اما تو هستی که موهبت زندگی جاودانه را به من می بخشی! خدایا...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 00:29
از دوست داشتن گفتم ازمن بیزار شدی . ازعشق گفتم از من متنفر شدی . از ماندن گفتم ازمن دور شدی تو ای دوست بیا به من بیاموز چگونه دوست داشتن را . بیاموز معنی عشق را وهمیشه درکنارم بمان
-
من یک عاشقم ...
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 00:29
خیلی زیبا بود.زیبایی اش در همان لحظه اول تمام وجودم را تسخیر کرد. آنقدر زیبا بود که دلم نمی خواست حتی لحظه ای چشم از چشمانش بردارم. چشم هایش آیینه زندگی بود.سرشار از صداقت و یکرنگی. احساس می کردم که او لیاقت به دست آوردن همه چیز را دارد. احساس می کردم تمام کائنات فقط به خاطر او در گردش و تکاپو هستند. اگر به خودش ایمان...
-
روز قسمت
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 00:28
روز قسمت بود. خدا هستی را قسمت می کرد خدا گفت:چیزی از من بخواهید, هر چه که باشد, شما را خواهم داد. سهمتان را از هستی طلب کنید که خدا بسیار بخشنده است و هر که آمد, چیزی خواست؛ یکی بالی برای پریدن, دیگری پایی برای دویدن. یکی جثه ای بزرگ خواست و آن یکی چشمانی تیز. یکی دربار را انتخاب کرد و یکی آسمان را در این میان کرمی...
-
زندگی....
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 00:27
زندگی را دیدی گفت که: من دلالم در به در،در پی بدبختیها می گردید تا اسارت بخرد راستی را دیدی که گدایی میکرد؟ و فریب، پادشاهی می کرد. آه،دیدی؟دیدی.......... ای عفیف به چه می اندیشی قفل ها!؟ دست های آزاد برترین هدیه به دیوارو غل و زنجیرند ای عفیف قفل ها واسطه اند قفل ها، فاسق شرعی در و زنجیرند قفل ها.......! راستی واسطه...
-
ای سهراب
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 00:26
با تو ام ای سهراب ای به پاکی , چون آب یادته گفتی بهم؟ ... تا شقایق هست زندگی باید کرد نیستی سهراب ببینی که شقایق هم مرد دیگه با چی, دلی رو خوش کرد؟ یادته گفتی بهم؟ ... اومدی سراغ من نرم و آهسته بیا که مبادا ترکی برداره چینی نازک تنهایی تو اومدم آهسته نرمتر از یک پر قو خسته از دوری راه خسته و چشم به راه یادته گفتی بهم؟...
-
لیلی و مجنون
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 00:26
خدا گفت :لیلی یک ماجراست ، ماجرایی آکنده از من . ماجرایی که باید بسازیش . شیطان گفت : تنها یک اتفاق است . بنشین تا بیفتد . آنان که حرف شیطان را باور کردند ، نشستند و لیلی هیچ گاه اتفاق نیافتاد . مجنون اما بلند شد ، رفت تا لیلی را بسازد . خدا گفت : لیلی درد است ، درد زادنی نو ، تولدی به دست خویشتن . شیطان گفت : آسودگی...