از یه جایی به بعد مرض چک کردن موبایلت خوب میشه
حتی یه وقتایی یادت می ره گوشی داری
دیگه دلشوره نداری که گوشیتو جا بذاری
یا اس ام اسی بی جواب بمونه
از یه جایی به بعد
دیگه دوس نداری هیچکس رو
به خلوت خودت راه بدی
حتی اگه تنهایی کلافت کرده باشه
از یه جایی به بعد
وقتی کسی بهت می گه دوست دارم
لبخند میزنی و ازش فاصله میگیری
از یه جایی به بعد
هر روز دلت برای یه آغوش امن تنگ میشه
اما دیگه به هیچ آغوشی فکر نمی کنی
از یه جایی به بعد .
حرفی واسه گفتن نداری
ساکت بودن رو به خیلی از حرفا ترجیح میدی
و می ری تو لاک خودت
از یه جایی به بعد
از اینکه دوسِت داشته باشن می ترسی
جای دوست داشته شدن ها
توی تن و فکر و قلبت می سوزه
از یه جایی به بعد . . .
فقط یه حس داری حس بی تفاوتی
نه از دوست داشتن ها خوشحال میشی
و نه از دوست نداشتن ها ناراحت
از یه جایی به بعد . . .
توی هیجان انگیز ترین لحظه ها هم
فقط نگاه می کنی
دل به هـــر کـــس مسپار !!
گــــرچه ، عاشــــق باشد
حکم دلداری ، فقط عشق که نیست ..
او بجــــز عشــق باید
لایق عمق نگاهت باشد
و کمی هم بیــــــمار
تا نگاه تو تسکین بدهد روحش را
دل به هـــــر کــــس مســـــپار ...!!
گاه گاهی دلم می گیرد
به کجا باید رفت؟
به که باید پیوست؟
به که باید دل بست؟
به دیاری که پر از دیوار است؟
به امینی که امانت خوار است؟
یا به افسانه دوست؟
گریه ام می گیرد!
مثل ماهی زنده
مثل سبزه زیبا
مثل سنبل خوشبو
مثل سیب خوش رنگ
و مثل سکه با ارزش باشید
سال نو تون مبارک دوستای عزیزم......
سیگار
او به نابودی تن نشسته است، من به نابودیِ من
... و هر دو به نابودیِ هم .
دفتری بود که گاهی من و تو
می نوشتیم در آن
از غم و شادی و رویاهامان
از گلایه هایی که ز دنیا داشتیم
من نوشتم از تو:
که اگر با تو قرارم باشد
تا ابد خواب به چشم من بی خواب نخواهد آمد
که اگر دل به دلم بسپاری
و اگر همسفر من گردی
من تو را خواهم برد تا فراسوی خیال
تا بدانجا که تو باشی و من و عشق و خدا!!!
تو نوشتی از من:
من که تنها بودم با تو شاعر گشتم
با تو گریه کردم
با تو خندیدم و رفتم تا عشق
نازنیم ای یار
من نوشتم هر بار
با تو خوشبخترین انسانم…ولی افسوس
مدتی هست که دیگر نه قلم دست تو مانده است و نه من!!!
آدم ها کنارت هستند
تا وقتـــی که به تو احتــیاج دارند
از پیشــت می روند یک روز
کدام روز ؟
وقتی کســی جایت آمد
دوستــت دارند
تا چه موقع ؟
تا موقعی که کسی دیگر را برای دوســت داشـتن پیــدا کنـند
می گویــند عاشــقت هســتند برای همیشه
نه
فقط تا وقتی که نوبت بــــــازی با تو تمام شود
و این است بازی باهــم بودن.....!
آدم های ساده را دوست دارم!
همان ها که برای همه لبخند دارند!
همان ها که همیشه هستند، برای همه هستند!
آدم های ساده را باید مثل یک تابلوی نقاشی ساعت ها تماشا کرد؛
عمرشان کوتاه است!!
آدم های ساده را دوست دارم!
بوی ناب “ آدم ” می دهند
عاری از عاطفه ها ...
دورتر از رنگ و ریا ...
خالی از هر چه فراق !!!
من دلم تنگ خودم گشته و بس ...!
من خودم هستم و تنهایی و یک حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزد .
تنهایی خیلی هم بد نیست
بعد از یک رابطه فرسایشی
یه شب تنها با خودت خلوت میکنی
حرفهای روزهای آخر رو تو ذهنت مرور میکنی
همش مثل پرده سینما از جلوی چشمت میگذره
می بینی چقدر حرفهایی بوده که غرورت رو به سخره گرفته بوده
می بینی خیلی وقت بوده از جانم و عزیزم و کلمات نزدیک تو جمله هاش نشنیده بودی
می بینی چقدر دیگران رو به تو ترجیح میداده ولی تو اونقدر مستِ عشقش بودی که
نمیفهمیدی
و ...
اونوقته که یهو یخ میبندی و خودتو بازیچه میبینی
اون حسِ عشق تبدیل به تنفر میشه اونقدر که حتی دیگه دلتم بخواد
خودت راضی نمیشی حتی صداش رو بشنوی
خیلی حس بدیه
اما تنهایی گاهی خیلی خوبه.....!
ساکتم...
ساکت ; اما پر از حرف , پر از رمز و راز , مثل سیگار...
و امروز پس از سال ها سیگار کشیدن , احساس می کنم سکوت سیگار را فهمیدم.
وقتی کسی حرفهایت را نمیفهمد
باید در سکوت ,
آرام و بی صدا سوخت....
فنجان واژگون شدهی قهوهی مرا
بر روی میز تکان داد با ادا
یک لحظه چشم دوخت به فنجان خالیام
تکرارکرد : .. ودرطالع شما
قلبم تپید ریخت عرق روی صورتم
گفتم بگو مسافر من میرسدو یا...
با چشمهای خیره به فنجان نگاه کرد
گفتم چه شد؟! ... سکوت و تکرار لحظهها
آخر شروع کرد به تفسیر فال من
با سر اشاره کرد که نزدیکتر بیا
اینجا فقط دو خط موازی نشسته است
یعنی دو فرد دلشدهی تا ابد جدا
انگار بیامان به سرم ضربه میزدند
یعنی که هیچ وقت نمیآید او خدا؟
گفتم درست نیست از اول نگاه کن
فریاد زد : ... بفهم! رها کرده او تو را
بعضی از آدمها پر از مفهوم هستند
پر از حس های خوبند
پر از حرفهای نگفته اند
چه هستند، هستند
و چه نیستند، هستند
یادشان
خاطرشان
حس های خوبشان
آدمها
بعضی هایشان
سکوتشان هم پر از حرف هست
پر از مرهم به هر زخم است