عاشقانه
عاشقانه

عاشقانه

از یه جایی به بعد ...



از یه جایی به بعد مرض چک کردن موبایلت خوب میشه


حتی یه وقتایی یادت می ره گوشی داری


دیگه دلشوره نداری که گوشیتو جا بذاری


یا اس ام اسی بی جواب بمونه



از یه جایی به بعد


دیگه دوس نداری هیچکس رو


به خلوت خودت راه بدی


حتی اگه تنهایی کلافت کرده باشه




از یه جایی به بعد


وقتی کسی بهت می گه دوست دارم


لبخند میزنی و ازش فاصله میگیری


از یه جایی به بعد


هر روز دلت برای یه آغوش امن تنگ میشه


اما دیگه به هیچ آغوشی فکر نمی کنی



از یه جایی به بعد .


حرفی واسه گفتن نداری


ساکت بودن رو به خیلی از حرفا ترجیح میدی


و می ری تو لاک خودت




از یه جایی به بعد


از اینکه دوسِت داشته باشن می ترسی


جای دوست داشته شدن ها


توی تن و فکر و قلبت می سوزه




از یه جایی به بعد . . .


فقط یه حس داری حس بی تفاوتی


نه از دوست داشتن ها خوشحال میشی


و نه از دوست نداشتن ها ناراحت




از یه جایی به بعد . . .


توی هیجان انگیز ترین لحظه ها هم


فقط نگاه می کنی


دل به هـــر کـــس مسپار !!


دل به هـــر کـــس مسپار !!


گــــرچه ، عاشــــق باشد


حکم دلداری ، فقط عشق که نیست ..


او بجــــز عشــق باید


لایق عمق نگاهت باشد


و کمی هم بیــــــمار


تا نگاه تو تسکین بدهد روحش را


دل به هـــــر کــــس مســـــپار ...!!

توقع آغاز همه ی رنج هایی است که به نام عشق می بریم


تـمام غصه ها از همان جایی آغاز می شوند که،

ترازو بر می داری می افتی به جان دوست داشتنت .

انـدازه مـی گـیـری !

حسـاب و کـتـاب مـی کـنـی !

مقـایـسـه مـی کـنـی !

و خدا نـکـنـد حسـاب و کـتـابـت بـرسـد بـه آنـجـا کـه زیـادتر

دوستش داشته ای ،

کـه زیـادتـر گذشـتـه ای ،

که زیـادتـر بـخـشـیـده ای ،

به قـدر یـک ذره ،

یک ثانیه حتی !

درست از همانجاست که توقع آغاز می شود

و توقع آغاز همه ی رنج هایی است که به نام عشق می بریم

گاه گاهی دلم می گیرد


گاه گاهی دلم می گیرد


با خودم می گویم:


به کجا باید رفت؟


به که باید پیوست؟


به که باید دل بست؟


به دیاری که پر از دیوار است؟


به امینی که امانت خوار است؟


یا به افسانه دوست؟


گریه ام می گیرد!



سال نو مبارکـــــــــــــــــــــــــــــــ

مثل ماهی زنده


مثل سبزه زیبا


مثل سمنو شیرین


مثل سنبل خوشبو


مثل سیب خوش رنگ


و مثل سکه با ارزش باشید


سال نو تون مبارک دوستای عزیزم......



http://s1.picofile.com/file/7697861284/481226_350060801779620_144865883_n.jpg




سیگار


بی جان ترین عصیانگریست که مرا به عصیان وامیدارد ...


او به نابودی تن نشسته است، من به نابودیِ  من


... و هر دو به  نابودیِ  هم .



دفتر




 دفتری بود که گاهی من و تو


می نوشتیم در آن


از غم و شادی و رویاهامان


از گلایه هایی که ز دنیا داشتیم


من نوشتم از تو:


که اگر با تو قرارم باشد


تا ابد خواب به چشم من بی خواب نخواهد آمد


که اگر دل به دلم بسپاری


و اگر همسفر من گردی


من تو را خواهم برد تا فراسوی خیال


تا بدانجا که تو باشی و من و عشق و خدا!!!


تو نوشتی از من:


من که تنها بودم با تو شاعر گشتم


با تو گریه کردم


با تو خندیدم و رفتم تا عشق


نازنیم ای یار


من نوشتم هر بار


با تو خوشبخترین انسانم…ولی افسوس


مدتی هست که دیگر نه قلم دست تو مانده است و نه من!!!

 


 


بازی باهــم بودن

آدم ها کنارت هستند


تا کـــی؟


تا وقتـــی که به تو احتــیاج دارند


از پیشــت می روند یک روز


کدام روز ؟


وقتی کســی جایت آمد


دوستــت دارند


تا چه موقع ؟


تا موقعی که کسی دیگر را برای دوســت داشـتن پیــدا کنـند


می گویــند عاشــقت هســتند برای همیشه


نه

فقط تا وقتی که نوبت بــــــازی با تو تمام شود


و این است بازی باهــم بودن.....!


آدم

آدم های ساده را دوست دارم!


همان ها که بدی هیچ کس را باور ندارند!


همان ها که برای همه لبخند دارند!


همان ها که همیشه هستند، برای همه هستند!


آدم های ساده را باید مثل یک تابلوی نقاشی ساعت ها تماشا کرد؛


عمرشان کوتاه است!!


آدم های ساده را دوست دارم!


بوی ناب “ آدم ” می دهند




من دلم می خواهد ساعتی غرق درونم باشم!!!

عاری از عاطفه ها ...


تهی از موج و سراب ...


دورتر از رنگ و ریا ...


خالی از هر چه فراق !!!



من نه عاشق هستم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من...


من دلم تنگ خودم گشته و بس ...!



من خودم هستم و تنهایی و یک حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزد .


تنهایی


تنهایی خیلی هم بد نیست


بعد از یک رابطه فرسایشی


یه شب تنها با خودت خلوت میکنی


حرفهای روزهای آخر رو تو ذهنت مرور میکنی


همش مثل پرده سینما از جلوی چشمت میگذره


می بینی چقدر حرفهایی بوده که غرورت رو به سخره گرفته بوده


می بینی خیلی وقت بوده از جانم و عزیزم و کلمات نزدیک تو جمله هاش نشنیده بودی


می بینی چقدر دیگران رو به تو ترجیح میداده ولی تو اونقدر مستِ عشقش بودی که


نمیفهمیدی


و ...


اونوقته که یهو یخ میبندی و خودتو بازیچه میبینی


اون حسِ عشق تبدیل به تنفر میشه اونقدر که حتی دیگه دلتم بخواد


خودت راضی نمیشی حتی صداش رو بشنوی


خیلی حس بدیه


اما تنهایی گاهی خیلی خوبه.....!



سکوت

ساکتم...


ساکت ; اما پر از حرف , پر از رمز و راز , مثل سیگار...


و امروز پس از سال ها سیگار کشیدن , احساس می کنم سکوت سیگار را فهمیدم.


وقتی کسی حرفهایت را نمیفهمد


باید در سکوت ,


آرام و بی صدا سوخت....





طالع من ...

فنجان واژگون شده‌ی قهوه‌ی مرا


بر روی میز تکان داد با ادا


یک لحظه چشم دوخت به فنجان خالی‌ام


تکرارکرد : .. ودرطالع شما


قلبم تپید ریخت عرق روی صورتم


گفتم بگو مسافر من می‌رسدو یا...


با چشم‌های خیره به فنجان نگاه کرد


گفتم چه شد؟! ... سکوت و تکرار لحظه‌ها


آخر شروع کرد به تفسیر فال من


با سر اشاره کرد که نزدیک‌تر بیا


این‌جا فقط دو خط موازی نشسته است


یعنی دو فرد دل‌شده‌ی تا ابد جدا


انگار بی‌امان به سرم ضربه می‌زدند


یعنی که هیچ وقت نمی‌آید او خدا؟


گفتم درست نیست از اول نگاه کن


فریاد زد : ... بفهم! رها کرده او تو را



کاش می شد

کاش می شد  لحظه ای از  خود  گریخت

کاش می شد  اندکی  از من گسیخت

 
کاش می شد  پلک ها را  بست و خفت
 
چشم را از وحشت دیدن نهفت

 
کاش می شد لحظه ای از یاد برد
 
بغض را تا لحظه فریاد برد

 
کاش  می‌شد  زندگی را رفت  و مرد

مرگ  را بر شانه‌های خود نبرد

 
زرد  گشت و خواب  پاییزی ندید

برگ را از اضطراب شاخه چید

 
جاده را بی‌انتها آغاز کرد

آسمان را بی‌هوا پرواز کرد

 
عشق راهی شد که پایانی نداشت

شعر دردی شد که درمانی نداشت

 
زندگی ویرانه‌ای از ساختن

بر صلیب روز و  شب جان باختن

 
کاش می شد  گریه  را با خنده گفت
    
اشک را با قهقهی دیگر نهفت

 
در نگاه خسته شب را دار زد

با زبان مردمک ها جار زد

آدمها


بعضی از آدمها پر از مفهوم هستند


پر از حس های خوبند


پر از حرفهای نگفته اند


چه هستند، هستند


و چه نیستند، هستند


یادشان


خاطرشان


حس های خوبشان


آدمها


بعضی هایشان


سکوتشان هم پر از حرف هست


پر از مرهم به هر زخم است